بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

اولین کسی که به دروغ قسم خورد، ابلیس بود:
در سوره الاعراف آیه 21 چنین می‌خوانیم:"و براى آنها سوگند یاد کرد که من براى شما از خیرخواهانم‏."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: حضرت موسی از خدای تعالی در خواست کرد که با حضرت آدم، دیداری داشته باشد، در هنگام دیدار، حضرت موسی گفت: خدای تعالی تو را با قدرت خود آفرید و از روح خود در تو دمید و فرشتگان را فرمان به سجده‌ات داد و بهشت را ارزانی‌ات نمود و مقامی والا برای تو خواست. فقط تو را از یک درخت منع کرد و تو نتوانستی صبر کنی و نفس خود را مهار کنی. فرمانبرداری ابلیس نمودی و از اوج بلندی و بهشت برین فرود آمدی و همین نافرمانی‌ات، باعث محرومیت ما از بهشت و اخراجمان از آن شد.
حضرت آدم به او گفت: با پدرت با نرمی و مهربانی گفتگو کن! ای فرزند: گرفتاریهای این درخت را بسیار دیده‌ام. دشمن من با مکر و حیله وسوسه‌ام کرد. و به خداوند سوگند یاد کرد که در مشورت با من به روش نصیحت کنندگان باشد و به من گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی که زایل نمی‌شود، راهنمایی کنم. تو و همسرت از این درخت بخورید و برای همیشه با من در بهشت باشید و سوگند دروغ، به ذات پروردگار یاد کرد که او از پند دهندگان است.
ای موسی! تا آن روز خیال نمی‌کردم که کسی به دروغ به خدا سوگند یاد کند. لذا به سوگندش اطمینان کردم.

 

اولین حسود دنیا شیطان بود :
ابلیس اولین کسی بود که آتش حسدش شعله ور شد. از جنادة بن امیه نقل شده که اولین لغزش و اشتباهی که روی داده حسد بود. ابلیس نسبت به آدم به خاطر آنکه مامور به سجده در برابر وی گشت، حسد ورزید و همین حسد او را به نافرمانی و استکبار وداشت.
شیطان در گردهم آیى تروریستى مکه:
روایت شده : وقتى کفار قریش دیدند پیامبرى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم هر روز رونق مى گیرد و حیله هاى آنها سودى نبخشیده سرکردهاى قریش در دار الندوه نشست ویژه اى ترتیب دادند.
کسى که سنش از چهل سال کم تر بود راه نمى دادند. این گردهم آیى از چهل نفر از سران قریش شکل گرفت . شیطان ملعون هم به صورت پیرمردى در آمد! خواست داخل شود، دربان گفت : کیستى ؟ جواب داد: پیرمردى از اهل نجد هستم و شما به راءى من احتیاج دارید؟! شنیدم براى خلاصى از دست این مرد جمع شده اید. آمده ام که راءى خود را در این باب به شما بگویم ، دربان گفت : داخل شو، او هم داخل شد و در جاى خود نشست . وقتى مجلس رسمیت پیدا کرد، ابوجهل گفت : اى گروه قریش ! در میان عرب کسى از ما عزیزتر نبود، ما اهل خانه خداییم ، مردم از اطراف عالم هر سال دو مرتبه براى حج و عمره به مکه مى آیند و ما را گمراهى مى دارند.
چنین بودیم تا آن که محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم در میان ما سر بر آورد. از نظر راست گوى او را امین خود قرار دادیم . الان که بزرگ شده ادعا مى کند پیامبر خدا است ، خبرهاى آسمان به سوى آن مى آید، بى خردى را به ما نسبت مى دهد.
به خدایان ما بد مى گوید. جوانان ما را فاسد و جماعت ما را پراکنده نموده است . مى گوید: گذشتگان ما، در آتش اند و هیچ چیز از این ، براى ما سنگین تر نیست . من براى او فکرى کرده ام ، همه گفتند: چه فکرى ؟ گفت : کسى را بفرستیم او را پنهانى بکشد! اگر بنى هاشم خون او را طلب کردند ده دیه براى خون او بدهیم ! شیطان گفت : این فکر، بسیار خبیث است . گفتند: چرا؟ جواب داد: زیرا بنى هاشم کشنده او را مى کشنده ، چه کسى حاضر است کشته شود؟
عاص بن وائل و امیه ابن خلف گفتند: ساختمانى محکم مى سازیم . سوراخ ‌هایى در آن مى گذاریم ، او را در آن جا زندانى مى کنیم و در آن را مى بندیم تا کسى نتواند پیش او رود! همان جا بماند تا بمیرد!
شیطان گفت : این پیشنهاد از اولى بدتر است . بنى هاشم هنگام حج از مردم کمک مى خواهند و او را نجات مى دهند.
ابوسفیان گفت : او را به شتر چموشى سوار مى کنیم و محکم مى بندیم ، از شهر بیرون مى کنیم تا شتر او را در کوه هاى مکه پاره پاره کند.
شیطان گفت : این راى از همه آنها ناپسندتر است . اگر او را زنده بیرون کنیم ، او از همه کس خوش روتر و خوش زبان تر است . با شیرین زبانى همه قبایل عرب را فریفته خود مى نماید. لشکرى تجهیز کرده حمله مى کند و شما را از بین مى برد! همه کفار حیران شدند و به شیطان گفتند: اى پیرمرد! نظر تو درباره این امر چیست و چه باید کرد؟ جواب داد: نظر من این است که از هر قبیله یک نفر، از بنى هاشم هم یک نفر با خود هم صدا کنید و همه یک مرتبه با شمشیر بر سر او ریزید و او را بکشید.
در این صورت خون او در میان قبایل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند طلب خون او کنند، اگر دیه بخواهند به آنها بدهید.
اهل شوراى مکه گفتند: ما دیه مى دهیم و همه به اتفاق گفتند: راى این پیرمرد نجدى از همه بهتر است و همان را پسندیده و عمل کردند(1)

حربه شیطان به خودش برگشت:
روزى حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام براى انجام کارى ، یکى از غلامان خود را صدا زد. شیطان او را وسوسه کرد که جواب آن حضرت را ندهد. چندین بار او را صدا کرد، جواب نیامد! حضرت به جست و جو پرداخت . دید آن غلام پشت دیوارى دراز کشیده و مشغول خرما خوردن است .
آن حضرت فرمود: اى غلام ! مگر صداى مرا نمى شنیدى که جواب نمى دادى ؟ غلام عرض کرد: چرا. فرمود: چرا جواب نمى دادى ؟ عرض ‍ کرد: یا على ! مى خواستم تو را به غضب آورم ؟!
حضرت على فرمود: من هم کسى را که به تو دستور داد مرا به غضب آورى ، به خشم مى آورم . من شیطانى را که به نام ابیض است و تو را وسوسه کرد تا جوابم را ندهى و من هم از سر خشم تو را مجازات کنم به غضب مى آورم .
سپس فرمود:« انت حر لوحه الله من تو را آزاد کردم ، تو را براى رضایت خداوند متعال در راه او آزاد نمودم» (2)
شیطان نه این که نتوانست آن حضرت را به غضب آورد بلکه ایشان شیطان را به غضب آورد و بر آن ملعون مسلط شد.

شیطان اولین کسى که بیعت مى کند:
سلمان مى گوید: وقتى پیغمبر اسلام رحلت فرمود، على در خانه مشغول غسل دادن آن حضرت بود. من گاهى به او کمک مى کردم ، گاهى به مسجد مى آمدم و از مردم خبر مى گرفتم . وقتى از مسجد به خانه برگشتم ، على پرسید: اى سلمان ! چه خبر دارى ؟ عرض کردم : خبر تازه این که ابوبکر بر منبر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نشسته ، مردم نه با یک دست بلکه با دو دست با او بیعت مى کنند.
حضرت على علیه السلام فرمود: اى سلمان ! آیا متوجه شدى چه کسى اول با او بیعت کرد؟ آیا اولین کسى که بالاى منبر رفت و با او بیعت نمود چه کسى بود؟
سلمان گفت : او را نشناختم ، ولى پیرمرد سال خورده را دیدم که بر عصایى تکیه زده ، میان دو چشمش جاى سجده دیده مى شد، پیشانى او در اثر سجده پینه بسته و این طور مى نمود که باید وى زاهدى باشد. از لابلاى مردم به سوى منبر رفت در حالى که مانند باران اشک مى ریخت .
گفت : خدا را شکر که قبل از مردنم تو را این جا مى بینم . اى ابوبکر! دستت را براى بیعت به سویم دراز کن ! ابوبکر دستش را جلو برد او هم بیعت کرد و گفت : امروز، روزى است مانند روز آدم ! از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: اى سلمان ! آیا او را شناختى ؟ عرض کرد: نه یا على ، ولى از گفتارش ناراحت شدم . مانند این که مرگ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را مسخره گرفته بود.
حضرت على علیه السلام فرمود: او شیطان بود. پیامبر به من خبر داد، ابلیس و یارانش روز غدیر خم شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند. و نیز گواه بودند که خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم من را صاحب اختیار آنان نمود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم هم به آنان دستور داد حاضران به غایبان اطلاع دهند.
روز غدیر خم ، شیاطین و بزرگان آنان به خود شیاطین ، روى آوردند و گفتند: این امت مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفته و از این پس از گناه دور خواهند بود. ما دیگر بر این امت راه پیدا نخواهیم کرد. آن گاه پناه گاه و امام بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را شناختند و شیطان هم گرفته و محزون شده بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اى سلمان ! پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به من خبر داد که : مردم در سقیفه بنى ساعده با ابوبکر بیعت خواهند کرد. بعد از آن بر سر حق ما اختلاف پیدا مى کنند، با دلیل ما استدلال مى نمایند، بعد به مسجد مى آیند. اول کسى که با او بیعت مى کند، شیطان است ! که به صورت پیرمرد نجدى خواهد بود و این حرف را خواهد گفت .
بعد حضرت فرمود: اى سلمان ! بعد از بیرون رفتن ، از روى خوشحالى فریاد زد، و تمام شیاطین را دور خود جمع کرد، آنها در مقابلش سجده کردند و گفتند: اى رئیس ! و بزرگ ما، تو همان کسى هستى که آدم را از بهشت بیرون کردى . شیطان هم مى گوید: کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد؟ خیال کرده اید من دیگر راهى برآنان ندارم ! نقشه و حیله مرا چگونه دیدید؟
از حیله من بود که ملت با دستور خدا و رسولش ، راجع به اطاعت از على مخالفت کردند، وزیر بارش نرفتند!؟ اى سلمان ! این همان گفته خداوند است که در قرآن مى فرماید:
« همانا، شیطان حدسى که درباره آنها بوده بود، به مرحله عمل رسانید» (3)
سپس آنها شیطان را پیروى کردند جر گروهى از مؤمنان که آنها اطاعت از شیطان نکرده و با او مخالفت کردند(4) امام باقر علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام شیطان را بر در خانه خود دید و او را شناخت ، گریبانش گرفت و بر زمین زد و روى سینه اش ‍ نشست . شیطان گفت : یا على ! از روى سینه من بلند شو تا تو را بشارتى دهم .
على علیه السلام از روى سینه او برخاست و فرمود: اى ملعون ! چه بشارتى براى من دارى ؟ گفت : چون روز قیامت شود، فرزندت حسن علیه السلام از طرف راست عرش و حسین علیه السلام از طرف چپ به شیعیان خود جواز عبور از صراط و آزادى از آتش را مى دهند.
باز آن حضرت بلند شد و گفت : من تو را به زمین خواهم زد، او را بلند نمود و بر زمین زد و روى او نشست عرض کرد: یا على ! مرا رها کن تا بشارتى دیگر به تو دهم . وقتى او را رها کرد گفت : یا على ! آن روزى که خداوند آدم علیه السلام را خلق کرد، ذریه او را از پشتش خارج نمود که به شکل موجوداتى ریز بودند. از آنها عهد گرفت و به آنها خطاب کرد: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ همگى جواب دادند: چرا. آنان را شاهد بر خودشان گرفت . بعد از آن ، میثاق از حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و تو گرفت . تمام آنان تو را شناختند و تو همه را شناختى . اینک هر کس بگوید تو را دوست دارم . او را مى شناسى و هر کس ‍ تو را دشمن دارد او را مى شناسى . براى بار سوم او را زمین زد. شیطان گفت : یا على ! بر من غضب نکن و از روى من بلند شو، تا تو را بشارت دیگرى دهم . فرمود: من از تو بیزارم و لعنتم بر تو باد. عرض کرد: به خدا قسم اى پسر ابوطالب ! هر کس با تو دشمنى مى کند، من در وجود و نطفه او شرکت کردم ، آلت خود خود را در رحم مادرش داخل نمودم . بعد عرض کرد: یا على ! آیا آن آیه قرآن را قرائت کرده اى که مى فرماید: شرکت کن در اموال و اولادشان ؟(5)

شیطان در روز عاشورا :
شیطان لعین تصمیم گرفته که انتقام خود را از اولاد آدم بگیرد. لذا در تمام اختلافات حضور پیدا مى کند، در تمام جنگ ها حاضر مى شود و جبهه دشمن را تقویت مى کند، فراریان را با حیله بر مى گرداند، به سوى میدان مى کشاند و آتش جنگ را شعله ور مى سازد.
یکى از آن جاها روز عاشورا بود که تمام لشکریان خود را جمع کرده و به پایکوبى و رقص پرداخت . هر کس از لشکر امام حسین علیه السلام شهید مى شد، از خوشحالى فریاد مى زد و رقص مى کرد. هر کدام از لشکریا عمر سعد فرار مى کردند، شیطان به صورت یکى از سر کرده هاى لشکرها در مى آمد و سر راه شان را مى گرفت و آنان را به میدان بر مى گرداند. مى گفت : واى بر شما، این همه جمعیت و مردان شجاع ، از یک نفر تشنه و بى کس و مجروح گریزان شده اید! مردانگى و غیرت شما کجا رفت ؟! برگردید او را محاصره کنید، با ضرب شمشیر از پاى در آورید و اگر نمى توانید، او را تیر باران نمایید.
با حیله و نیرنگ لشکر را بر مى گردانید و شورى دیگر در جنگ ایجاد مى کرد. ولى آنها چون جراءت نمى کردند از نزدیک با امام حسین علیه السلام بجنگند از دور، آن قدر تیر به سوى آن مظلوم انداختند که مانند مرغ پر در آورده بود. وقتى که تیر سه شعبه زهر آلود بر سینه امام نشست و از پشت سر بیرون آمد، امام علیه السلام از بالاى اسب بر زمین افتاد. شیطان میان آسمان و زمین از خوشحالى فریاد زد و گفت : امروز کینه خود را بر سر اولاد آدم خالى کردم و انتقام خود را گرفتم . او مى کوشید تا لشکر زودتر کار حسین علیه السلام را تمام کند(6)
زینب مى فرماید: وقتى ابن ملجم ضربت بر سر پدر بزرگوارم زد، من آثار مرگ را در ایشان دیدم ، پیش رفتم و عرض کردم : اى پدر بزرگوار! ام ایمن حدیثى از براى من گفته است دوست دارم آن را از دو لب مبارک شما بشنوم . آن حضرت فرمود: اى نور دیدگان من ! حدیث همان است که ام ایمن به تو گفته و برخى از مصیبت هاى کربلا و گرفتارى هاى آن روز را براى دخترش زینب بیان کرد تا جایى که فرمود: زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ما را به این حدیث خبر مى داد، فرمود:
یا على ! در آن روز، ابلیس با شیاطین خود، از شدت شادکامى در سرتاسر زمین پرواز مى کند و به شیاطین و هوادارانش مى گوید:
اى جماعت شیاطین ! شاد باشید که انتقام خود را از فرزندان آدم گرفتم ، برترین بدبختى را براى آنها فراهم کردم ، جهنم را به آنها به میراث دادم ، مگر جماعتى که دست به دامن این خانواده شوند و از آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم یارى جویند.
اى شیاطین ! بر شما باد کوشش در راه ایجاد بدبینى به این خانواده ، کارى کنید که به این خانواده و دوستان آنها دشمنى ورزند تا کفر و گمراهى در مردم استوار شود و یک نفر از آنها رستگار نگردد.
بعد از آن ، حضرت على علیه السلام به زینب فرمود: اى نور دیدگانم ! بى گمان ابلیس در این سخن راست گفت : با این که کار او همیشه دروغ گفتن است ؛ زیرا مى داند هیچ عمل صالحى با داشتن دشمنى با شما فایده اى ندارد، هیچ گناهى با داشتن دوستى شما ضرر و زیانى به انسان نمى رساند، (مگر گناهان کبیره ) یعنى ، شیعیان شما به واسطه علاقه اى که به شما دارند، اگر گناه و معصیتى نمایند و موفق به توبه شوند و گناهان خود را ترک نمایند ضررى متوجه آنها نمى شود.
و دشمنان شما، به واسطه دشمنى و عداوتى که با شما دارند، اگر مانند جن و انس خدا را بپرستند، عبادات آنان سودى به حالشان نخواهد داشت(7)

آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختار بودن خود مى‏برد(8)و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مى‏کنند،(9)بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان بی اختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیبا جلوه دادن)(10)، وسوسه(11)، دعوت(12)،تسویل (فریفتن)(13)استزلال (لغزاندن)(14)، افتنان (به فتنه انداختن)(15)اضلال (گمراه کردن)(16)،ایحاء (القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن)(17)وعده دروغ(18)و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى‏دهد و این ‏همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده،(19)این سلطه تکوینى نیست و از این‏رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویى با پیروان خود مى‏گوید: «إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(20)
؛‌ خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده [باطل‏] دادم‏، و تخلّف کردم‏! من بر شما تسلّطى نداشتم‏، جز این که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این‏، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم‏، و نه شما فریادرس من‏! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، [و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و کافرم‏! مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند!
دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب‏الاختیار کردن انسان نیست، بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکر الهى.البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه‏اى مى‏شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه‏ها.دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب‏الاختیار کردن انسان نیست، بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکر الهى. بسیارند کسانى ‏که حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند؛ دل‏هاى آنها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این‏رو، شیطان هم بر آنها هیچ سلطه‏اى ندارد: «انّه لیس سلطانه على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکلّون»(21)؛ او بر بندگان خدا (کسانى که واقعا بنده او هستند) هیچ سیطره‏اى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: « إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ»(22)
؛ که بر بندگانم تسلّط نخواهى یافت‏؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى‏کنند.

اتحاد شیاطین جنى و انسى:
شیطان هاى جنى و انسى در چند مورد با هم شبیه اند و در چند مورد با هم فرق دارند. اما آن مواردى که مانند هم هستند، از این قرار است :
1- شیطان جنى ، انسان را به راه خلاف و گناه مى کشاند و شیطان انسى هم همین کار را مى کند.
2- شیطان جنى با لباس حق به جانبى و دل سوزانه و خیرخواهانه مى آید که انسان به او مشکوک نشود و حرف او را قبول کند، شیطان انسى هم با همین لباس و زبان چرب و نرم مى آید.
3- شیطان جنى انسان را از انجام کار خیر باز مى دارد و نمى گذارد آن کار را انجام دهد و او را از عاقبت آن مى ترساند. مثلا در انفاق کردن و دست گیرى از محرومان مى گوید: مال خود را انفاق نکن که فقیر خواهى شد، اگر خدا فلانى را دوست مى داشت به او هم مال و ثروت مى داد و او را بى نیاز مى کرد! تو زن و فرزند دارى ، آینده تو روشن نیست ، پیرى و کورى دارى ، مال خود را بگذار براى روز تنگ دستى و سختى . شیطان انسى هم به همین دستور مى دهد.
4- وسوسه هاى شیطان جنى در قلب انسان اثر مى گذارد. وسوسه هاى شیطان انسى هم همین طور است ، تا جایى که طرف داران شان آن وسوسه ها را وحى منزل مى دانند و تخلف از آنها را گناه نابخشودنى ، و اطاعت از آنان را اطاعت خدا مى دانند و خود را مستحق ثواب و بخشش ‍قلمداد مى کنند.
در زمان ما هم دیدیم که وسوسه هاى سران منافقان(23) چنان در دل هواداران گذاشت که بهترین علما و دانشمندان ، پاکان و خوبان را به شهادت مى رسانند(24) به امید این که تکلیف شرعى خود را انجام داده باشند و به بهشت بروند.

اختلاف این دو دسته شیطان :
اما جاهایى که شیاطین جنى و انسى با هم فرق دارند از این قراراند: شیطان جنى تو را مى بیند و تو او را نمى بینى ، کلام او در دلت اثر مى کند بدون این که آن را با گوش بشنوى . قرآن مى فرماید: او و قبیله اش شما را مى بینند ولى شما آنان را نمى بینید(25)
ولى شیطان انسى با شما تماس دارد او را مى بینید و صدایش را با گوش ‍ خود مى شنوید و در دل شما اثر مى گذارد! انسان را دعوت به فساد و فحشا و منکرات مى کند و آنها را مى آرایند و زینت مى دهند.
امام فخر رازى در تفسیر خود مى گوید: همان طور که شیطان جنى گاهى انسان را وسوسه مى کند و گناه را پیش تو خوب جلوه مى دهد و از کار خیر تو را باز مى دارد، شیطان انسى هم همان را انجام مى دهد. فقط فرقش این است که شیطان جنى خودش دیده نمى شود، ولى حرفش در دل اثر مى کند و شیطان انسى هم خودش را مى شود دید و هم حرفش شنیده مى شود و در دل اثر مى کند

بقاى شیطان به وسیله اولیاء الله است:
کسى از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: وقتى یکى از اولیاى خدا از مادر زاده شود، شیطان بیرون مى جهد و فریادى مى زند که همه شیاطین به وحشت مى افتند.
همه پیش او آمده و مى گویند: اى بزرگ و رهبر ما! چه خبر شده که این طور آشفته اى ؟ جواب مى دهد که یکى از اولیاء الله متولد شده است .
مى گویند: تولد او چه کار به تو دارد؟ مى گوید: اگر او بزرگ شود و به کمال برسد عده زیادى را هدایت مى کند.
پیروان او مى گویند: اجازه مى دهى او را بکشیم ؟ مى گوید: خیر، براى این که بقا و زندگانى ما به وسیله آنها است .
اگر یکى از اولیاء الله روى زمین نباشد و زمین از آنها خالى باشد، قیامت بر پا شده و ما را به آتش مى برند. ما تعجیل نداریم که داخل آتش ‍ شویم .( 26)
این چیزى بود که از این قلم براى نمایاندن بخشى از فرهنگ اسلام و قرآن تراوید و هشدارى است براى شناخت بهتر و درست زندگى و آن چه باید از آن پرهیز کرد و یا بدان روى آورد تا خشنودى خدا را در پى داشته باشد.
و باید تلاش کنیم که دچار وسوسه هاى پنهانى دشمنان دین خدا نشده و هم چنان بر دین مقدس اسلام باشیم . دانستن این اخبار اگر همه تنبه نباشد، هشدارى است تا در هر گام سنجیده و با چشم باز راه خویش را برگزیده و گرفتار گمراهى ها نشویم .

دفع وسوسه شیطان :
چند کار است که اگر انسان آنها را انجام دهد وسوسه شیطان از او دفع مى شود و آن ملعون تا مدتى قادر نیست او را وسوسه نماید.
1- پناه بردن به خدا: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتى شیطان یکى از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برید و بگویید:
« امنت بالله و برسوله مخلصا له الدین.»(27) و نیز آمده : زمانى که در قلب تو شکى رخنه کند باید بگویى
« هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیى ء علیم »(28) .
2- حنا: در حنا بستن چهارده خصلت است : نهم از آنها این که وسوسه شیطان را کم مى کنند(29).
3- خوردن انار: امام صادق علیه السلام فرمود: انار زمانى که در معده قرار گیرد تا چهل روز وسوسه شیطان را از بین مى برد(30)
4- آب نیسان : آن آب بارانى است که بعد از 23 روز از که عید نوروز گذشت تا سى روز بعد از آن مى گیرند(31) کسى که دوست دارد شیطان با وسوسه خود او را اذیت نکند، از آب نیسان بیاشامد(32)
5- شستن سر با سدر: امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که سر و صورت خود را با برگ سدر بشوید، خداوند شیطان را هفتاد روز از او دور مى گرداند(33)
6- مسواک : امام صادق علیه السلام فرمود: بر شما باد به مسواک کردن ؛ زیرا آن وسوسه شیطان را از سینه انسان بیرون مى برد(34)
7- ذکر اهل بیت : ذکر اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم براى وسوسه در سینه انسان شفا است (35) از همه مهم تر این که انسان درود بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم به فرستد.
8- روزه گرفتن : روایت شده که : هر کس در هر ماه سه روز، روزه بگیرد آن سه روز مطابق روزه همه دنیاست و وسوسه شیطان را از قلب بیرون مى برد(36)

درهم کوبنده شیطان :
اگر مى خواهید از دشمن قدار انتقام بگیرید، اگر مى خواهید انتقام خود و پدران و مادران و نیاکان خویش را از دشمن دیرینه انسان بگیرید، اگر مى خواهید قدرت و شوکت خود را در برابر دشمن سرکش چندین هزار ساله به نمایش گذارید، اگر مى خواهید ضربه محکم و کارى را بر دشمن خستگى ناپذیر خود فرود آورید، اگر مى خواهید دشمن با سابقه خود را از اطرافتان برانید و تا همیشه ماءیوسش کنید، اگر مى خواهید دیگر آن دشمن سرسخت و پرکار به سراغ شما نیاید و روى شما سرمایه گذارى نکند، اگر مى خواهید دشمن ترین دشمنان خود را که شیطان رجیم باشد مغلوب و منکوب کنید، اگر مى خواهید آن ملعون را بکوبید و دست و پاى او را خرد نمایید، نماز بخوانید.

یکى از ارکان نماز سجده است . آن پلید متمرد خواست خود را برخواست خدا مقدم دانست ، وقتى که فرمان سجده بر آدم را نپذیرفت ، مسلما نماز با سجده را هم نمى توانست بپذیرد. اگر او سجده مى کرد، قابل هدایت بود، در حالى که به خدا گفت : خدایا! مرا به راه راست هدایت کن .
نمازى که به گفته بزرگ ترین فرستاده خدا حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله وسلم که مى فرماید: پایه دین ، پیمان و عهد با خدا، معراج و وسیله بالا رفتن مؤمن ، وسیله سنجش و معیار و میزان مردم ، نسبت به دین مانند سر نسبت به بدن ، مرز میان ایمان و کفر و خلاصه مفتاح و کلید بهشت است .
بعضى از اعمال و عبادات کوبنده شیطان است ؛ چون همه ارکانش به مفهوم تسلیم شدن در برابر خداوند، وضع شده است و او به خاطر همین زیر بارش نمى رود. و گفته پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم که فرمود:
الصلوة مد حرة للشیطان
((همانا نماز کوبنده و شکننده شیطان است ))(37) و به وسیله نماز شیطان و یارانش فرو مى پاشند.

در تنگناها از شر شیطان به خدا پناه ببرید:
در بعضى جاها باید از شر شیطان رانده شده به خداوند بزرگ پناه برد و شیطان را از خود دور نمود.
چگونه و با چه لفظى باید این کار را کرد، نکته اى است . آن چه معروف و مشهور در میان مردم است و همه گان مى گویند این عبارت است : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. در روایتى هم هست که امام صادق علیه السلام به هنگام تلاوت سوره حمد و هنگام نماز مى فرمود : « اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم» (38)
لازم است مقدمتا این را هم بدانیم که منظور، فقط گفتن جمله فوق به زبان نیست ؛ زیرا تا قلب شخص متوجه آن نباشد، و مفهوم آن را درک نکند سودى ندارد؛ یعنى افزون بر گفتن جمله بالا، باید توجه به خدا هم در دل باشد، و خود را از هوا و هوس ، تعصب غرور، کبر و خودبینى ، خودخواهى و خود محورى جدا نماید، از هر چیزى که انسان را از یاد خدا و توجه به نماز و عبادت غافل مى کند بر کنار دارد؛ زیرا ممکن است با گفتن اعوذ بالله شیطان دور نشود و باز انسان را وسوسه کند و به شک اندازد. اما وقتى قلب متوجه خدا باشد و از صفات پلید، پاک و پاکیزه گردد، و با تقوا و ورع آباد گردید، دیگر شیطان به او دست رسى ندارد و از او دور مى گردد و جایى براى وسوسه و به شک انداختن باقى نمى ماند. معنى پناه بردن به خدا از شر شیطان همین است .
اما جاهایى که باید از شر آن ملعون به خدا پناه برد، طبق دستور قرآن و معصوم از این قرار است .
1- هنگام خواندن قرآن :
اذا قراءت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم
« هنگامى که مى خواهى قرآن بخوانى از شر شیطان رانده شده و به خدا پناه ببر - تا درک درست حقایق آن براى تو آسان شود» (39)
2- زمان نماز: در روایاتى آمده که ، هنگام نماز، شیطان حاضر مى شود و آن قدر نماز گزار را وسوسه مى کند تا از حالت نماز بیرون آید.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: وقتى بنده خدا مشغول نماز مى شود، شیطان مى آید و مى گوید: به فکر فلان چیز و فلان کس ، و فلان کار باش و چیزهایى را در ذهن انسان ردیف مى کند تا وقتى که فراموش ‍ کند نماز مى خواند و چند رکعت خوانده است(40)
از این رو، هنگام نماز باید از شر شیطان به خدا پناه برد که آن ملعون از انسان دور شود و فکر انسان را به چیزهاى دیگر مشغول نکند.
ابن عباس نقل کرده : اول چیزى که جبرئیل به حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم نازل کرد این بود که گفت : اى محمد! بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بعد از آن گفت : اى محمد! بگو: بسم الله الرحمن الرحیم(41)
مستحب است وقت نماز، بعد از تکبیرة الاحرام و قبل از بسم الله انسان اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید، و ثوابى که براى این جمله وارد شده این است که ، هر کس آن را بگوید به عدد هر مویى که در بدن انسان است عبادت یک سال در نامه عمل او نوشته مى شود(42)
3- هنگام وسوسه شیطان : خداوند متعال در قرآن مجید در این باره مى فرماید:
و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم # ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف ، من الشیطان تذکروا فاذا مبصرون
هرگاه وسوسه هاى شیطان متوجه تو شد، به خدا پناه ببر و خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه ؛ زیرا او، هم سخن تو را مى شنود و از اسرار درونت آگاه و هم از وسوسه هاى شیاطین با خبر است(43) بعد از آن راه غلبه و پیروزى بر وسوسه هاى شیطان را به این صورت بیان مى کند:
هنگامى که وسوسه هاى شیطانى ، پرهیزکاران را احاطه مى کند، به یاد خدا و نعمت هاى بى پایان ، و عاقبت شوم گناه و مجازات دردناک خدا مى افتند. در این هنگام ابرهاى تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها کنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بینند و آن را انتخاب مى کنند.
انسان در هر مرحله اى از ایمان ، و در هر سن و سال که باشد گاه گاهى گرفتار وسه هاى او مى گردد. گاهى در خود احساس مى کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به گناه دعوت مى نماید، آن نیرو غیر از وسوسه هاى شیطان و شیطان صفتان ، چیز دیگرى نیست و در اثر یاد خدا و تقواى قلب ، تمام وسوسه ها کنار مى رود.
4- موقع طلوع و غروب خورشید، باید از شر شیطان به خدا پناه برد؛ زیرا این وقت ، وقت غفلت و بى توجهى انسان به خدا است .
5- وقتى که صداى زوزه سگ ها و الاغ ها بلند شود، باید از شر شیطان به خدا پناه برد؛ زیرا آنها شیاطین را مى بینند و شما نمى بینید.

شیطان در چند جا زوزه کشید :
اول ، وقتى که حضرت آدم علیه السلام توبه کرد و خداوند توبه او را پذیرفت - هنگامى که او از بهشت اخراج شد، دویست سال گریه کرد تا این که جبرئیل نازل شد و گفت : اى آدم آن اسامى که بر ساق عرش نوشته بود بخوان و خدا را به آنها قسم بده تا توبه ات قبول شود - و آنها را به آدم یاد داد. - چون حضرت آدم خدا را نافرمانى کرد و از بهشت بیرون آمد، شیطان خوش حال که آدم هم مانند او از بهشت رانده شده است ؛ ولى آدم با توجه به خدا توبه اش پذیرفته شد. این شیطان ملعون از سوز دل ناله کرد که ملائکه آسمان و زمین را متوجه کرد و همه او را لعنت کردند(44)
دوم ، روزى بود که حضرت یوسف از دست زلیخا گریخت ، ووقتى زیلخا یوسف را خرید، عاشق او شد و او را در سالن شاهى برد و درها را بست ، شیطان خوش حال شد که پیغمبر زاده و گبر زاده را در مجلس خلوتى جمع کرده ، یوسف زنا مى کند، و نامش از مرتبه نبوت محو خواهد شد! هنگامى که یوسف فرار کرد و خود را نجات داد، بر مقام و مرتبه او افزوده مى شود - این بود که شیطان از سوز دل ناله اى کرد که ملائکه صداى او را شنیدند و لعنتش نمودند.(45)
سوم ، در عید غدیر خم وقتى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على علیه السلام را به خلافت نصب کرد و فرمود
: من کنت مولاه فعلى مولاه بعد فرمود:اى مردم ! دوستى على حسنه است . با دوستى و ولایت على هیچ گناهى مانع از رفتن به بهشت نمى شود. در این هنگام شیطان از دل پر درد خود ناله اى کشید و گفت : از این پس چه کنم و چاره من چیست ؟ اولاد خود را جمع کرد و گفت : تا مى توانید مردم را به شک اندازید. محبت و ولایت و دوستى على را چنان بر مردم مشتبه کنید که او را به خدایى باور کنند و از راه غلو به جهنم بروند. و عده اى از راه و روش او برگردند و جهنمى شوند.(46)
چهارم ، روز عاشورا بشیار زحمت کشید تا زمینه اى فراهم آورد به طورى که همه لشگر عمر سعد علیه امام حسین علیه السلام شوریدند و او را به قتل رساندند! آن گاه همه شیاطین ، روى زمین پخش شدند و با شادى و خوانندگى ابراز خرسندى کردند. شیطان مى گفت : عجب خلق خدا را گمراه کردم . گاهى به صورت شمر و گاهى به صورت عمر سعد مردم را واداشت تا بجنگند. سرانجام گفت : کار را درباره فرزندان آدم به پایان رساندم . آن چه مقصود من بود امروز دست گیرم مى شود. جبرئیل پرسید: این همه سرخوشى تو براى چیست؟
اى سگ ملعون جواب من بگو
راست گوى و در دغا زوزه مجو
گفت : به خاطر این که از زمان حضرت آدم تا کنون چنین حادثه اى واقع نشده و نخواهد شد.
بعد از آن که حضرت علیه السلام به شهادت رسید، درهاى آسمان گشوده شد تا ملائکه ، کربلا را ببینند. زمانى که شیطان با خبر شد خداوند چه ثوابى براى پیروان و زیارت کنندگان او قرار داده ، از کرده خود پشیمان شد از روى حسرت و ندامت نعره اى کشید که جمیع ملائکه او را لعنت کردند. گفت واویلاه قضیه بر عکس شد و مردم بیشتر داخل بهشت شدند(47)
پنجم ، روزى که بهشت بر او حرام شد و به زمین آمد از ناراحتى فریادى زد که ، چرا از آن مقام قرب و جمع ملائکه رانده شده و باید در زمین تنها باشد(48) .
ششم ، وقتى تکبر نمود و آدم را سجده نکرد، خداوند و جمیع ملائکه او را لعن کردند. او از حسرت و دورى از بهشت و از دست رفتن حسنات و عبادت هایش فریادى کشید(49) .
هفتم ، وقتى که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به پیامبرى مبعوث شد و مردم را از نادانى و گمراهى و جهنم نجات داد و به سوى بهشت رهنمون ساخت ، زوزه اى کشید(50)
هشتم ، زمانى که آیه توبه نازل شد،(51) مبنى بر این که انسان اگر گناهى کند یا ظلمى به خود و دیگران روا دارد و سپس خدا را بخواند و طلب استغفار نماید، خداوند تمام گناهان او را مى بخشد. در این موقع شیطان فریادى کشید و ناله زد به طورى که تمام بچه شیطان ها دور او جمع شدند و احوال او را پرسیدند؟ گفت : آیه اى نازل شده که خدا تمام گناهان را مى بخشد و زحمات ما باطل مى شود(52)
نهم ، بعد از تولد حضرت عیسى علیه السلام وقتى مى خواست به آسمان رود، فرشتگان به دستور خداوند او را سنگ باران نمودند و از آسمان چهارم برگداندند.(53)
دهم ، وقتى که آخرین پیامبران (حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم ) پا به عرصه وجود گذاشت ناله او بسیار سوزناک بود.
یازدهم ، وقتى سوره مبارکه حمد نازل شد فریادى زد و یاران خود را فرا خواند و داستان آمدن سوره را بیان کرد. وبه او گفتند:اى عزازیل ! چرا از نازل شده این سوره نالیدى !؟
گفت : من در لوح محفوظ دیدم که نوشته بود، اگر بنده اى از بندگان خدا در تمام طول روز گناه کرده باشد و پیش از آن که آفتاب غروب کند، طهارت بگیرد و سه مرتبه این سوره را بخواند، به برکت آن ، همه گناهانش آمرزیده مى شود و بدون واسطه از میان عرش ندایى آمد که اى بنده من ! گناهانت را آمرزیدم و اسم تو را در دفترى که اسم صالحان را در آن نوشته ام ثبت کردم(54) !

منابع وپینوشتها:
1- حیات القلوب ج 2 ص 453
2- کتاب ابلیس ص 215
3- سبا آیه 22
4- از کتاب سلیم بن قیس ص 29
5- بحارالانوار ج 63 ص 208
6- مجمع النورین ج حیوان ص 112
7- ریاحین الشریعه ج 3 ص 65
8- حالاتى مانند پشیمانى، شک و تردید و عذرخواهى و نیز مدح و ستایش یا مذمّت و سرزنش از بعضى افراد و همه نظام‏هاى حقوقى، اخلاقى و تربیتى، همه حاکى از وجود اختیار در انسانند
.9- محمود رجبى، انسان‏شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380، ص 155.
10- «فزیّن لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل» (نحل: 24) «تالله لقد ارسلنا الى اُممٍ من قبلک فزیّن لهم الشیطان اعمالهم» (نحل: 63) و نیز عنکبوت: 38/ انعام:43/ انفال:48 .
11- «فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلّک على شجرة الخلد و ملکٍ لایبلى» (طه: 120) و نیز اعراف: 2و200 / ناس: 4و 5/ فصلت: 36/ یوسف: 100 .
12- «... و ما کان لی علیکم من سلطانٍ الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی» (ابراهیم: 22و نیز لقمان:21).
13- الّذین ارتدّوا على ادبارهم من بعد ما تبیّن لهم الهدى الشیطان سوّل لهم و املى لهم» (محمد:25)
14- فازلّهما عنها فاخرجهما ممّا کانافیه» (بقره:36) و نیز آل عمران:155
15- «یا بنى آدم لایفتننکّم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة» (اعراف: 27)
16- «... و یریدُ الشیطان ان یضلّهم ضلالاً بعیدا» (نساء:60) و نیز یس: 62/ نسا: 119/ قصص:15 .
17- «و کذلک جعلنا لکلّ نبىٍ عدوا شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهم‏ الى ‏بعضٍ زخرف‏القول غرورا» (انعام:13) ونیز انعام:121 .
18- «وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غرورا.» (اسرا: 64) و نیز ابراهیم: 22 .
19- «انّما سلطانه على الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشرکون.» (نحل:100) و نیز زخرف: 36/ مجادله:19/ اعراف:27 .
20- ابراهیم/22.
21- نحل/ 99.
22- حجر/ 42.موارد 13 تا 27 از مجله معرفت، ش 62، علی محمد قاسمى، با تصرف
23- مسعود رجبی ،موسی خیابانی،مکریم ابریشم چی
24- مانند آیة الله بهشتى ، آیة الله مطهرى ، آیة الله مفتح ، حجة الاسلام محمد منتظرى ، باهنر، محمد على رجائى و صدها نفر از علما و مراجع دیگر
25- اعراف آیه 26
26- بحار الانوار ص 249
27- صحیفة الرضا. کامل الزیارة . سفینة البحار، ج 2، ص 654.
28- همان
29- سفینة البحار، ج 1، ص 389، ج 2، ص 654.
30- سفینة البحار، ج 2، ص 654 نقل از توحید صدوق
31- سفینة البحار، ج 2، ص 542.
32-رجوع شود به سفینة البحار، ج 2، ص 542 خواص و شرایط نیسان را مطالعه فرمائید.
33- سفینة البحار، ج 1، ص 611، ج 2، ص 655.
34- سفینة البحار، ج 2، ص 655، نقل از خرایج راوندى
35- سفینة البحار، ج 2، ص 655.
36- همان
37- مجله صف تیرماه 71، ص 43.
38- تفسیر نمونه ، ج 11، ص 401.
39- نحل آیه 98.
40- لئالى ، ج 4، ص 28.
41- لئالى ، ج 4، ص 29.
42- لئالى ، ج 4، ص 29.
43- اعراف آیه 200 و 201.
44- مجمع النورین ، ج حیوان ، ص 675.
45- مجمع النورین ، ج حیوان ، ص 675.
46- مجمع النورین ، ج حیوان ، ص 675.
47- همان
48- همان
49- همان
50- همان
51- زمره آیه 52.
52- اقتباس از مجمع النورین جلد حیوان ، ص 675، و بحار، ج 63، ص 241.
53- حالات حضرت عیسى علیه السلام ، ص
54- جواهر الکلمات ، ص 38.