«وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»
خیلی از همسرها می‌پرسند، که همسر ما نسبت به نماز سنگین است. بچه‌ی ما سنگین است. دامادم، عروسم، معلمین آموزش و پرورش، جوان است نماز می‌خواند می‌گوید: داداشم نماز برایش سنگین است. چه کنیم؟

قرآن می‌گوید: دلیل اینکه نسبت به نماز سنگین است، «إِنَّها لَکَبیرَةٌ» کبیر یعنی چه؟ سنگین و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» آن کسی که نماز برایش سنگین است، معلوم می‌شود خشوع ندارد.

من مکرر گفتم ولی از چیزهایی است که باید صد بار دیگر هم بگوییم. این خشوع یعنی چه؟ می‌گویند: «فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعی است. خشوع یعنی شرمنده شود. آنهایی که نماز نمی‌خوانند شرمنده خدا نیستند.

یک دوربین به آنها بدهی می‌گوید: مرا شرمنده کردی. خجالت مند کردی. اما خدا یک جفت دوربینش داده، هیچ‌ به خدا نمی‌گوید: شرمنده‌ام. با اینکه این دوربین دهها امتیاز بر آن دوربین دارد. ظریف‌تر، سبک‌تر، نود سال فیلم‌برداری می‌کند، عکسش را عوض نمی‌کنیم. هم ساده برمی‌دارد و هم رنگی، هم از دور برمی‌دارد و هم از نزدیک، از سه زاویه عکس برمی‌دارد. خودش اتوماتیک حفاظت شده، با اشک شور چون چشم با پی است، پی فاسد می‌شود، مگر اینکه در آب و نمک باشد، با مژه، با پلک، با ابرو، ما دوربین نزدمان مهم است ولی چشم برای ما مهم نیست.

با دو، سه مثقال پی رابطه‌ی ما با هستی قطع می‌شود. شما این را ببند. رابطه‌ات با تمام هستی قطع می‌شود. باز می‌کنی،با همه‌ی هستی برقرار می‌شود. خدا بین شما و هستی را با دو سه مثقال پی برقرار کرده است. عرض کردم این را من خودم هم خاطرم جمع است که تکرار کردم، ولی دوست دارم اینقدر تکرار کنم که تقریباً همه‌ی مردم ایران بشنوند. چون هر دفعه که ما می‌گوییم یک مقداری از مردم می‌شنوند و عده‌ای پای تلویزیون نیستند.

تلویزیون یک فیلمی را مکرر نشان داد. پیرمردی با جوانش پارک رفتند. پیرمرد از جوان پرسید: این چیه؟ گفت: گنجشک است. لحظاتی گذشت، گفت: چیه؟ دوباره گفت: گنجشک است. منتهی یک خرده تند تر. دفعه‌ی سوم جوان گفت: پدر گنجشک است! چند بار بگویم! با تشر گفت. پیرمرد رفت دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر یک زمانی کوچولو بودی، تو را در همین پارک آوردم. دهها بار پرسیدی: این چیه؟ گفتم: عزیزم گنجشک است! قربانت بروم گنجشک است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشک است. تو دفعه‌ی سوم سر من داد زدی؟ این پسر شرمنده شد. این را خشوع می‌گویند. خشوع یعنی انسان شرمنده شود. خدایا من شرمنده‌ی تو هستم!

دولت به ما یک سیم برق می‌دهد، تا پولش را ندهیم می‌آید قطع می‌کند. تو صبح تا شب به ما خورشید می‌دهی، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما یک گلدان می‌خواهیم درست کنیم، کلی باید خرج کنیم. جنگلها را، دهها هکتار در دهها هکتار برای ما سبز نگه می‌داری. شرمنده‌ام، یک خرده آب به ما می‌دهند، پول از ما می‌گیرند. دائماً در زمستان که هست باران می‌فرستی فکر تابستان و هندوانه‌های ما هستی. زمستان باران می‌فرستی که ما در تابستان بی میوه نباشیم. شرمنده‌ام!

ما برای اینکه به نماز دعوت کنیم باید نعمت‌های خدا را یادمان بیاوریم. این آقایی که به شما حقوق می‌دهد مگر چقدر می‌دهد که از پای میز بلند نمی‌شوی. آخر نعمت‌های خدا که فوق این است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ» اشکال دارد این آیه را با هم دوبار بخوانیم؟! این آیه را حفظ کنیم. «وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»

 

برنامه ی درس هایی از قرآن کریم با موضوع آیات کوتاه و کلیدی قرآن -08/10/90